صدراصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

فرشته ما صدرا

صدرا و خطرات

ديروز وقتي خوابيدي گذاشتمت روي تخت خودمون خودم هم كنارت بود يك دفعه با خودم گفتم تا خوابيدي برم سوپت و برات درست كنم هنوز 5 دقيقه از رفتن من توي آشپزخونه نگذشته بود كه يه دفعه......... هنوز زماني نگذشته بود كه ديدم صداي خفيفي از توي اتاق مياد با سرعت اومدم سمت اتاق چي ديدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ديدم روتختي و صدرا  روي تخت نيستن!!!! صدرا كجاست پايين تخت لاي روتختي گير كرده. اينقدر غلت زده كه روتختي رو جمع كرده و از روي تخت هم افتاده پايين با بدبختي تو رو اون تو پيدا كردم و درت آوردم تا من و ديدي يه ذوقي زدي ولي من مردم مدام نگاهت مي كردم . فقط پشتت كمي كبود شده الهي بميره مامان  پ.ن.1: مامان جون 6 سال در چنين ...
28 شهريور 1390

پسري پر ستاره

نگير مامان واي آبرومون رفت(خاله تهمينه به اين ژستم مي گه:ققنوس خاله تهمينه) واي مامانم:   ...
21 شهريور 1390

به به خوردني

اينقدر شكمويي مامان كه نمي زاري طبق اصول بري جلو واسه ساكت كردنت هنگام نهار ببين: صدرا و گوش درد صدراي خوش خنده ي مهربون ...
21 شهريور 1390

دوست داشتني 6 ماهه

دوست داشتني مامان واكسن 6 ماهگيت و كه زدم خيلي اذيت شدي بابايي هم نبود و جشن 6 ماهگيت و گذاشتيم واسه 7 ماهگيت ولي با مامان جون اينا ي جشن كوچلو گرفتيم ولي بدون بابا كه صفا نداره گفتم بهت كه خيلي روزاي سختي بود تب شديد داشتي و بي حال...........گوشت درد مي كرد و مدام گريه مي كردي.....................لثه هات مي خاريد و جيغ مي زدي.......................منم كه تنها بودم خلاصه اينطوري شد كه 6 ماهگيت خيلي ساده بود البته عكس گرفتم ولي سيستم ويروسي بود و ......... خلاصه قرار شد 7 ماهگيت جبران كنيم خيلي دوست دارم ماماني اينقدر شيرين شدي.............دست مي دي(وقتي مي گم ياالله آقا صدرا) ...............باي باي مي كني ماما و بابا و علي و ...
20 شهريور 1390

دلتنگيهايي برگشت ناپذير

پسرم از اون تاريخ اووووووووووووووووو چه همه گذشته باز بوي پاييز و دلتنگيهاش باز آمد بوي ماه مدرسه .........................   دلم براي پاكي دفتر نقاشي و گم شدن در آن خورشيد هميشه خندان، آسمان هميشه آبي زمين هميشه سبز و كوههاي هميشه قهوه اي دلم براي خط كشي كناردفتر مشق با خودكار مشكي و قرمز براي پاك‌كن هاي جوهري و تراش هاي فلزي براي گونيا و نقاله و پرگارو جامدادي دلم براي تخته پاك‌كن و گچ هاي رنگي كنار تخته براي اولين زنگ مدرسه براي واكسن اول دبستان براي سر صف ايستادن ها براي قرآن هاي اول صبح و خواندن سرود ايران اول هفته دلم براي مبصر شدن ، براي خوبها ، بدها دلم براي ضربدر و ستاره دلم براي ترس ...
17 شهريور 1390

بابايي دلتنگت بودم

بالاخره بابايي بعد يك هفته اومد يك هفته اي كه چقدر سخت گذشت با كلي سوغاتي واسه پسرش و واسه مامان بابايي بالاخره برگشت ولي من كه ديگه آخراش نمی تونستم جلوي اشكم و بگيرم بس كه دلتنگش شده بودم تو هم اين طوري بودي با بابايي كه تلفني صحبت مي كردي اول كلي تعجب يهو ذوق بعد نمي ديدي بابا رو مي زدي زير گريه خاله اينا هم اومدن پيشت هي مي گفتن مجيد آقا....مجيد آقا دور و برت و نگاه مي كردی و بابا رو نمي ديدي و بغض مي كردي منم داد مي زدم پسرم و اذيت نكنین خلاصه با تمام سختيهاش يه هفته گذشت و الان بابايي با كلي سوغاتي پيشمونه خدايا شكررررررررررررررررررررررررررررررررررررت بخاطر همه چي اينم كلي سوغاتي: ...
17 شهريور 1390

ماشين سواري

بدون شرح خوب بزار بشينم توي ماشين............................ آهان حالا استارت بزنم بدو بيا ديگه مامانم واي ايمني چي پس؟   ...
12 شهريور 1390

بيزاري صدرا از خواب

نمي دونم مامان چرا اينقدر از خواب بدت مياد آخه خيلي بد دكتر ميگه عمده رشدش توي اين سن هنگام خوابه ببين چقدر خوابي ولي نميزاري درازت كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تازگيها هم كه بخاطر دندونات و ناآروميت خواب شبت بهم ريخته خداكنه بهتر بشي ...
12 شهريور 1390